وانمود ...
عبور می کنم هر شب ...
از کنار نیمکت های خالیه پارک ...
طوری که انگار کسی درنیمکت های اخرین ...
انتظار مرا می کشد ...
و به انجا که میرسم بغض گلویم
را می گیرد و باید وانمود کنم
که باز هم دیر رسیده ام ...

+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۵/۲۰ ساعت 19:57 توسط ✿hanieh✿
|
ســــــــلـــــامـــــ این وبلاگ تقدیم به همه ی اونایی که خاصن و مخاطبشونم خاصه